تحولات اخیر خاورمیانه و به قول بعضیها بهار عربی میرود به خزان پاییزی بدل شود خیلیها امیدوار بودند که خاورمیانه بعد از چند دهه شاهد افق جدیدی در صحنه سیاسی باشد کشورهای لیبی، تونس، مصر، الجزایر، یمن یکی پس از دیگری شاهد فراز و فرودهایی در عرصه سیاسی بودند.
حکومت لیبی با دخالت شورای امنیت و حملات پی در پی ناتو از خارج و مبارزات مردم مسلمان لیبی از داخل با کشته و زخمی شدن صدها تن از طرفین فرو پاشید و مردم بعد از چندین دهه ستمگری حاکم نظانی خود معمر قذافی نفس راحتی کشیدند. در تونس وضعیت به صورت مسالمتآمیز و جابجایی قدرت بدون خونریزی صورت گرفت و مردم با شرکت در انتخابات نمایندگان خود را راهی پارلمان نمودند هرچند دولت در تونس از یک ثبات سیاسی برخوردار نبود اما تاکنون روند دموکراسیخواهی در این کشور به طور طبیعی و منطبق با نیازهای جامعه پیش رفته است. ناگفته نماند که سیاست حزب النهضه به رهبری راشد الغنوشی در این کشور نقش مؤثری در تعامل احزاب و نیروهای انقلابی و فکری داشته است. حزب النهضه علی رغم کسب موفقیت در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری مجبور شد بخاطر حفظ وحدت ملی در کشور و رعایت حال رقبای خود و دیگر احزاب از موقعیت به دست آمده و جایگاه سیاسی اجتماعی خود به نفع طرف مقابل عدول کند و به حداقل دستآوردها رضایت دهد. در الجزایر که هنوز زخمهای قدیمی آن التیام نیافته با تحرکاتی اساسی روبرو بوده است و مردم دیگر آن شور و شعف را که در سالهای قبل از آن برخوردار بودند در خود سراغ ندارند و ظاهراً با یک رابطه کژدار و مریز با دولت روبرو میباشد. یمن هم بعد از سقوط حاکمان خود با یک درگیری داخلی و مشاجرات مستمر بین احزاب و گروههای مختلف مواجه است. در مصر ما شاهد سقوط رژیم مبارک و برگزاری انتخابات آزاد، تدوین قانون اساسی جدید و انتخاب محمد مرسی به عنوان ریس جمهور مصر و دولت ائتلافی و نهایتاً چگونگی حذف و برکناری ایشان و دولتش بودیم.
آنچه که توجه همهی صاحبنظران، اندیشمندان و سیاستمداران را به خود جلب کرده است آیندهی دموکراسی در خاورمیانه است که اصولاً چرا بذر دموکراسی در سرزمین خاورمیانه آنطوری که انتظار میرود بارور نمیشود؟ چه چیزی در این شرایط مانع رشد و بالندگی دموکراسی خواهی در خاورمیانه شده است. آیا میتوان گفت که نسخهی دموکراسی فقط برای دولی خاص پیچیده شده است؟
چه کسانی در خاورمیانه چوب لای چرخ دموکراسیخواهی میگذارند؟
در کتاب جامعهی مدنی و دموکراسی در خاورمیانه نوشتهی «جان اسپوزیتو ترجمهی محمد تقی دلفروز» سه عامل مهم نفت، فقدان بورژوازی و فرهنگ را در این رابطه مؤثر میداند. «فرید زکریا در کتاب آیندهی آزادی ترجمهی حسین نوروزی» مقدم داشتن لیبرالیسم را بر دمو کراسی عاملی مؤثر در نهادینه کردن دموکراسیخواهی در خاورمیانه میداند. «طارق رمضان در کتاب بیداری عربی – اسلام و خاورمیانه جدید» بر خلاف بسیاری از صاحبنظران تعبیر بهار عربی را در عنوان کتاب خود بکار نبرده است. او معتقد است که بسیاری از کشورهای عربی که این آشفتگیها را تجربه میکنند احتمالاً از زمستانی به زمستان دیگر میروند، بیهیچ بهار یا تابستانی.
طارق رمضان برای احتیاط، مواردی مجاب را انتخاب کرده است. لیبی بعد از قذافی توسط رقبای قبیلهای تکه پاره میشود. معترضان در الجزایر، بحرین، عربستان سعودی، بیرحمانه سرکوب شدهاند. یمن و سوریه به سمت یک جنگ داخلی تمام عیار حرکت میکنند و در مصر ژنرالها حتی بیشتر از زمان حسنی مبارک تشنه قدرت هستند.
از آنچه که بیان شد میتوان نتیجه گرفت که دموکراسی در خاورمیانه با چندین مانع در مسیر خود روبرو شده است.
اولین عامل نفت است که همواره حکومتهای خاورمیانه را هم چون وارثانی تنبل و متموّل بار آورده است که هیچ وقت احساس تنگدستی و فقر، ننموده است.
آنها به طور تصادفی، وراثتی و یا نظامی بر اریکهی قدرت سوار شدهاند و تا زمانی که این موقعیت برایشان حفظ شود حاضر به استماع خواستههای مردم و جامعهی خود نیستند.
نفت هیچگاه وسیلهای برای رفاه عامهی مردم و زمینهساز لیبرالیسم، آزادیخواهی و رشد فکری و فرهنگی جامعهی مسلمان نبوده است؛ بلکه وسیلهای برای افزایش قدرت سیاسی - امنیتی و عقد قراردادهای بینالمللی برای کسب قوت و قدرت هیأت حاکمه و اطرافیان بوده ست. اگر در خاورمیانه به جای پول بادآوردهی نفت، دولتهای کنونی مجبور به اخذ مالیات میشدند در مقابل دو رویکرد قرار میگرفتند. اول اینکه مردم مالیات را در مقابل قبول خواستههایشان از دولتها به آنها میبخشیدند. دوم اینکه دولتها مجبور بودند، برای ساکت کردن مردم بعضی از اصول بنیادی را در روند دموکراسیخواهی رعایت کنند. برای نمونه آزادی بیشتر در حوزهی احزاب و رسانهها، برگزاری انتخاباتی آزاد در سطح جامعه را علی رغم میل و خواستهی خود رواج میدادند.
عامل دوم: عدم نقش سرمایهداران در روند آزادیخواهی
کارتلهای نفتی، زمینداران و صاحبان صنایع هیچگاه در فکر ارتقا و گسترش فرهنگ جامعه خود نبودهاند و طبیعتاً سرمایهی آنها در راههایی خرج میشد که چندان تأثیری در رشد و بالندگی جامعه نداشته است. آنها میتوانستند در حمایت از اقشار فرهنگی، تأسیس مؤسسات علمی-پژوهشی، راهاندازی روزنامههای آزاد، تأسیس کانالهای ماهوارهای مستقل و بسیاری از موارد دیگر در نهادینه کردن لیبرالیسم نقش مؤثری ایفا نمایند.
عامل سوم: تعصبات مذهبی و افراطگرایی
نشر فرهنگ دینی در خاورمیانه با چالشهای بسیاری روبرو است. یکی از این عوامل رشد حرکتهای افراطی در منطقه است. جزماندیشی، سطحینگری، تکیه بر علوم نقلی به جای علوم عقلی و تفسیر به رأی بعضی از علما در ابتر ماندن حرکتهای دموکراسیخواهی در منطقه مؤثر بوده است. ما در جهان اسلام شاهد چندین قرائت دینی از جمله رادیکالسم مذهبی (القاعده و جبهه النصره...) که تحت هیچ شرایطی حاضر به قبول مقولهی دموکراسی در جهان اسلام نیستند و آن را کالایی غربی برای محو و کمرنگ کردن فرهنگ اسلامی در جامعه میدانند. دوم جمعیتهای صوفی و دراویش که آنها هم اینگونه نگرش را نمیپذیرند و با وجود آگاهی از آن حاضر به تبعیت از این نوع حکومت نمیباشند. و اصولاً آنان دخالت در امور سیاسی را برای خود نوعی دوری از راه و روش تصوف قلمداد میکنند. علاوه بر گروههای مذهبی، احزاب ملیگرا و کمونیست بیشتر از مذهبیون افراطگرا میباشند. آنها معادلهی «یا من یا هیچکس دیگر» را در جامعه دنبال میکنند برای نمونه وقتی در مصر متوجه شدند که آرای آنها به حد قابل قبولی نرسیده است حملات شدیدی را علیه اخوان المسلمین و احزاب مذهبی آغاز کردند و نهایتاً با همکاری رژیم سابق با یک کودتای نظامی محمد مرسی را که طی یک انتخابات آزاد بر سر کار آمده بود با همان شیوهی دموکراسی که آنان ادعای طرفداری از آن را میکردند برکنار نمودند.
جماعت اخوان المسلمین و حرکتهای همسو با آن در جهان معتقد به اسلام وسطی یا اعتدالی میباشند. این حرکت که نماد عملی آن در جامعه مصر و چندین کشور خاورمیانه مشهود بود به دلایلی قادر به اجرای خواستههای خود نشدند و یا اگر موفقیتی به دست آوردهاند در حد انتظارات این جماعت نمیباشد. این نوع نگرش در خاورمیانه تا کنون در حد مطلوب نتوانسته است در صحنهی سیاسی اجتماعی مقولهی دموکراسیخواهی را در بین اقشار جامعه نهادینه کند و هنوز بر سر مقبولیت آن با علمای دیگر و طرفدارانشان اگر و اما های زیادی وجود دارد. با وجود این کاستیها تنها جماعتی است که میتواند در آیندهی روند دموکراسیخواهی را در خاورمیانه به پیش ببرد.
عامل چهارم: دخات قدرتهای خارجی به ویژه صهیونیسم جهانی در خاورمیانه و تلاش برای بینتیجه ماندن حرکت آزادیخواهی در خاورمیانه
آنچه مطلوب بعضی از قدرتهای جهانی است، تحدید اسلام اعتدالی و رواج حرکتهای افراطگرایی است. ترویج و تبلیغ مقولهی اسلامهراسی و تأمین امنیت رژیم صهیونیستی، حفظ قدرتهای حاکم در خاورمیانه، استفاده بهینه از ذخایر زیر زمینی منطقه، فروش سلاحهای زنگزدهی خود و تحویل آن به حاکمان منطقه برای تأمین امنیت آنها حفظ فاصلهی دولت-ملت برای نگه داشتن حکومتهای ضعیف در خاورمیانه از جمله برنامههای دراز مدت آنها میباشد.
در حقیقت رشد دموکراسیخواهی در خاورمیانه به مذاق بعضیها خوشایند نیست و میتوان گفت که یک بام و دو هوا تعبیری به جا برای دموکراسی در جهان و خاورمیانه است.
عامل پنجم: عدم رشد نهادهای مدنی در خاورمیانه
رشد احزاب و مؤسسات فرهنگی و نهادهای غیر دولتی و خودجوش در سطح جامعه زمینهساز رشد آزادیخواهی، قانونمداری و فرهنگ شهروندی میباشد. اگر این روند گسترش یابد و مردم به حق و حقوق خود علم و اطلاع پیدا کنند ثمرهی این خودآگاهی به چالش کشیدن حکوکتهای مقتدر و غیر قانونی میباشد. این است که تمام تلاش و کوشش بعضی از حکومتهای خاورمیانه ریشهکن نمودن احزاب و نهادهها یک طرف و تسلیم و تضعیف کردن رهبران جنبش در این کشورها از سوی دیگر است که نمونهی آن را در مصر شاهد بودیم که چگونه نظامیان به قول طارق رمضان تشنهتر از رژیم حسنی مبارک به قلع و قم انقلابیون مسلمان اقدام نمودند و دموکراسی نوپای مصر را چگونه در مقابل حس تمامیتخواهی و خوی ددمنشانهی خود قربانی کردند غافل از اینکه صدای آزادیخواهی مردم مسلمان مصر و دیگر کشورهای خاورمیانه خاموش نخواهد شد.
«یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا گر چه کافران را ناخوش افتد نور خود را کامل خواهد گردانید.
موج عدالتخواهی در خاورمیانه هیچگاه فرو نخواهد نشست و در آینده شاهد ظهور و بروز حکومتهای مردمی و پارلمانتاریسم خواهیم بود.
منابع:
۱-اسپوزیتو، جان ۱۳۹۱، جامعهی مدنی و دموکراسی در خاورمیانه، ترجمهی محمد تقی دلفروز، نشر فرهنگ جاوید.
۲-رمضان، طارق ۱۳۹۱، بیداری عربی-اسلام و خاورمیانه جدید، انتشارات آلن لین.
۳-زکریا، فرید ۱۳۹۰، آیندهی آزادی، ترجمهی امیر حسین نوروزی، نشر طرح نو.
۴-قدوسی، سمیه ۱۳۹۱، کلی گوییهای بدبینانه، مهرنامه، سال سوم، شماره ۲۲.
نظرات
آشنا
14 اسفند 1392 - 07:371390/12/10 سیاسی حسن قادری عنوان :چرا دمکراسی ؟ در همین سایت واژهی دموكراسی كه در فارسی به مردمسالاری تعبیر میشود، از لفظ یونانی (Demokratia) گرفتهشده است. این لفظ یونانی خود تركیبی است از demos (مردم) و kratein (حكومت كردن) و به این ترتیب دموكراسی از نظر لغوی یعنی حكومت به وسیلهی مردم. از ناهمنواییها و تشتّتهایی كه در تعریف تفسیر عناصر مقوّم دموكراسی وجود دارد بگذریم، میشود گفت دموكراسی در حوزهی خاص سیاسی به فرصت شهروندان كشور برای مشاركت آزادانه در تصمیمهای سیاسی گفته میشود. دموكراسی در مقام فلسفهی سیاسی، مردم را در تمشیت امور خود و نظارت بر حكومت، ذی حق و توانا میداند و حاكمیت و دولت را برخاسته از ارادهی عمومی میشمارد. [1] قدیمیترین شكل ضبط شدهی دموكراسی، حكومت دولت – شهر (یا كشور – شهر) یونان، و به خصوص آتن، است. در آن دولت-شهرها، تصمیمات مهم به اكثریت آراء در مجامع عمومی از سوی همهی شهروندان گرفته میشد. (هرچند بربرها، خارجیان، زنان و بردگان، كه بخش اعظم جمعیت را تشكیل میدادند در این امر مشاركت نداشتند). دموكراسی به معنای حكومت اكثریت، حكومت قانون و حكومت متناوب چندین گروه برگزیده گفته میشود.[2] در توضیح ویژگیهای كلی دموكراسی در جهان معاصر بر چند نكته اساسی تأكید میشود كه همانا دموكراسی حكومتی است مبتنی بر آراء و افكار عمومی و باید مستمراً نسبت به آن احساس مسئولیت كند، به سخن دیگر صِرف دموكراتیك بودن منشأ حاكمیت برای دموكراسی كافی نیست، بلكه مسئولیت در مقابل مردم باید مستمر باشد و حكومت دائماً منشأ دموكراتیك بودن خود را تجدید كند. افكار عمومی به شیوهای آزاد و اشكار ابراز شود و شیوههای مناسبی برای ابراز آن همچون روزنامههای آزاد، انتخابات، تحزّب، مراجعه به آراء عمومی و ... وجود داشته باشد. بطوریكه امكان مشاركت سیاسی برای همهی گروهها و اقلیتها وجود داشته باشد. حكومت دموكراسی در فضایی عمل میكند كه سرشار از نهادها و انجمنهای مستقل و خودجوش و متعددی باشد كه در مقابل خودكامگی احتمالی حكام، از حقوق و آزادیهای افراد و انجمنها پشتیبانی كنند. از طرف دیگر حكومت دموكراسی مستلزم كثرتگرایی اجتماعی است یعنی این واقعیت كه هر جامعهای مركب از منافع و علائق و ارزشهای گوناگون است كه باید در نظر گرفته شود. حكومت دموكراسی نمیتواند به سود یكی از این اجزاء عمل كند و بقیه را نادیده بگیرد. در حقیقت هیچ گروهی یا حزبی و یا تشكلی حق ندارد در جایگاه حكومت، هیچ فلسفه یا ایدئولوژی خاصی را بر گروههای دیگر تحمیل كند. پس دموكراسی حكومتی است كه در آن امكان تبدیل اقلیتهای فكری به اكثریت همواره وجود دارد. [3] آخرین مورد همانا شرط عملكرد رضایت بخش نهادهای دموكراتیك، رعایت آزادیهای اساسی از جمله آزادی بیان، و قلم است. آزادی هم چون جریان خون در ارگانیسم حكومت دموكراسی است. [4] آزادی بیان مهمترین حق مدنی و سیاسی در دموكراسیهای امروز به شمار میرود. آزادی بیان به معنی آزادی ارتباط به صورت شفاهی و مكتوب میان شهروندان است. این ارتباط ممكن است از طریق روزنامهها، كتابها، رسانهها و ... صورت گیرد. از این رو در دموكراسیها، فرهنگ و هنر و ادبیات، عرصهی آزادی بیان، خارج از حیطهی اقتدار دولتی است. در مجلهی مهرنامهی ش 18 مقالهای پیرامون شخصیت واسلاوهاول آمده بود كه: واسلاوهاول رئیسجمهور سابق چك كه یك نمایشنامهنویس و سیاستمداری توانمند بود معتقد است كه آنچه به تغییر چكها منجر شد تربیتی بود كه حاصل فرهنگ و ادبیات بود. ادبیاتی كه حاكمان مختلف آن كشور كوچك از آن وحشت داشتند. در شمارهای از روزنامهی لوموند نوشته شده بود فردی از انتونی نووتنی رئیسجمهور اسبق چك اسلواكی میپرسد ادبیات چه كاری میتواند انجام دهد. او در جواب گفته بود: ادبیات میتواند مرا به زیر بكشد. [5] در حقیقت تنها آگاهی از هنر و ادبیات نمیتواند تغییری در جامعه ایجاد كند بلكه انتقال آن به نسل جوان و فرهنگ سازی در جامعه و بیان واقعیتها میتواند راهكار مناسبی برای این مهم باشد. آزادی بیان در حقیقت اساس دگر اندیشی است كه یكی از مبانی شیوهی زندگی دموكراتیك را تشكیل میدهد. در این شیوه از زندگی، دگر اندیشان را نمیتوان به جرم عقاید مختلف و مخالفت با حكومت، مورد اذیت و آزار قرار داد. به طور كلی آزادی بیان موجب رشد ذهن و تواناییهای شهروندان برای مشاركت در زندگی اجتماعی و سیاسی میشود. امكان دست یابی به نظریاتی را كه به حقیقت نزدیكترند، افزایش میدهد، از خودكامگی سیاسی و انحصار قدرت جلوگیری میكند، با ایجاد مكان نقد، به برقراری جامعهی باز یاری میرساند و توانایی شهروندان در انتخاب بین شقوق مختلف را كه از زاویههای رایج در زندگی دموكراتیك است، افزایش میدهد. امروزه حكومت دموكراسی بعنوان یك روش حكومتی مورد استقبال و پذیرش بسیاری از مردم كشورها در جهان، بهویژه در خاورمیانه قرار گرفته است و امروز آنچه در خاورمیانه و در خیزشهای مردمی تحت عنوان بهار عربی شاهد آن هستیم تعاملی بین دین و دموكراسی مشاركتی است. دموكراسی كه عدهای آن را خلاف معیارهای دینی و ارزشی قلمداد میكنند و به آن روی خوش نشان نمیدهند. تحولات سریع جهانی و رشد و توسعهی تكنولوژی و نگرشهای جدید به مقوله دین و همچنین واقعیتهای موجود در جهان معاصر امكان تعامل بین دین و دموكراسی در كشورهای عربی را فراهم كرده است. بطوریكه امروز در بهار عربی و در پی اعتراضات و موج گستردهی دموكراسی خواهی در بیشتر كشورهای خاورمیانه دموكراسی بعنوان روشی مقبول و مورد اتفاق اقشار مختلف جامعه قرار گرفته است. حال این سؤال مطرح میشود كه آیا دموكراسی اصولاً باهر نوع قرائتی از دین امكان سازگاری دارد؟ قرائت سلفیگری، طالبانی، القاعده، جند الاسلام و... در بررسی اجمالی كه بهعمل میآید دموكراسی نمیتواند با هر قرائتی از دین دمساز شود و تنها قرائتی را بر میتابد كه نگاه اعتدالی و به دور از هرگونه افراطگرایی در آن مشهود باشد. قرائتی معتدل كه خواهان اصلاحات ریشهای با دیدگاهی دموكراتیك و آزادیخواهانه همانند آنچه در حزب عدالت و توسعه تركیه اتفاق افتاد و منجر به حكومت چندین سالهی تُركهای جوان شد و امروز بعنوان یكی از الگوهای [حکومتی] خاورمیانه میرود تا دیگر كشورهای رهاشده از دست حاكمان ظالم و ستمگر را به سوی خود بكشاند. قرائتی كه مخالفان و منتقدان اجازه اظهار نظر و پرسشگری داشته باشند و در مقابل قانون و رأی اكثریت تمكین كنند و به آزادی و فكر و اندیشه و جایگاه رفیع انسان و خرد انسانی احترام قائل شود. در مقابل شاید كسانی باشند كه دین را یك موضوع احساسی، عاطفی و معنوی قلمداد كنند و دموكراسی را موضوعی عقلانی بدانند و یا معتقد باشند كه دین افراد خویش را بر دیگران برتری میدهد و برای افراد غیرخودی حقی به رسمیت نمیشناسد و هنگامی كه در اكثریت قرار میگیرد حق اقلیت را نادیده میگیرد. دموكراسی اگر به معنی حكومت مردم برای مردم باشد و اكثریت به خواست اقلیت بی توجه باشد مشروعیت دموكراسی زیر سؤال میرود و زمانی كه حق اقلیت در حكومتهای دموكراتیك مورد اهتمام قرار میگیرد میتوان گفت كه، دموكراسی به حقیقت پیوسته است. درغیر اینصورت ریشههای تبعیض و بی عدالتی همچنان در جامعه ماندگار خواهد شد.از طرفی دیگر صرف انتخابات آزاد و تشكیل دولت بدون توجه به خواست اقلیت به معنی تحقق دموكراسی نیست[6]، بلكه همانطوریكه انتخابات و سلامت برگزاری آن از مقدمات دموكراسی میباشد حضور اقلیت در حكومت و برقراری نوعی دموكراسی مشاركتی یا تسهیمی میتواند همه احزاب و اقشار جامعه را در اداره حكومت سهیم نماید و باعث وحدت و انسجام كشور را فراهم آورد. در حكومت دموكراسی مشاركتی همهی احزاب و تشكلها با هر نوع گرایش فكری، مذهبی، ملی و قبیلهای در كنار همدیگر برای عمران و آبادانی كشور تلاش میكنند و نسبت به حكومت و اداره جامعه احساس مسئولیت مینمایند. در دموكراسی مشاركتی امكانات اولیهی حكومت به طور عادلانه در بین مردم بدون در نظر گرفتن پسوند و پیشوندهای سیاسی و مذهبی تقسیم میشود و ثروت و قدرت و مسئولیت در بین شهروندان عادلانه توزیع میشود و كسی نمیتواند خارج از چارچوب قانون به بیت المال دست درازی كند. اصولاً مملكت متعلق به شهروندان است و تعلقی به افراد خاص ندارد. زمانی كه در جامعه قدرت و مسئولیت با آراء مردم دست به دست میشود امكان هرگونه سوء استفاده را به حداقل میرساند اما زمانی كه اهرمهای قدرت امكان جابجایی را سلب كند آنجاست كه زمینهی رانتخواری فراهم میشود و قدرت و مسئولیت وسیلهای برای كسب امتیازات مادی و رفاهی خواهد شد. دموكراسی انواع مختلفی دارد كه دموكراسی صنفی، صنعتی، مسیحی، لیبرال، مشاركتی، قومی، تسهیمی و اجتماعی، مستقیم و غیر مستقیم و... از جمله آن میباشد. اینكه آیا دموكراسی مستقیم یا كلیتر از آن دموكراسی مشاركتی مطلوب شمرده میشود یا نه؟ به نگرشهای مطرح دربارهی علائق، قضاوت و شناخت سیاسی تودهی شهروندان بستگی دارد. این تصور نادرست است كه آرای حاصل از دموكراسی مستقیم، جلوههای آشكار و روشن اراده و خواست مردمند. پژوهشهای نظریهپردازان در زمینهی انتخاب اجتماعی نشان داده است كه حتی در نظامهایی كه كاملاً خواستار توجه به سلایق افرادند، كسب اطمینان از اینكه نتیجهی آرای منطقی و از نظر شیوهی عمل منصفانه و بدون نقص باشد ناممكن است. دموكراسی مستقیم سرچشمهی هرگونه دموكراسی است اما داروی همهی دردها نیست [7]. دموكراسی یك سیستم و شیوهی حكومتی است و نیازمند پشتوانهی فكری نیرومند است. این شیوهی حكومت هم اكنون دارای بیشترین بازدهی و كارآیی میباشد؛ اما ناگفته نماند كه نواقص زیادی دارد كه قابل اصلاح و بازنگری است. آخرین سخن این است كه در جوامع اسلامی یك نوع خاص از نگرش نسبت به دموكراسی خواهی وجود ندارد و برای تعامل با مقولهی دینداری، مسلمانان نیازمند تجدید نظر در فتاوای فقهی و نگرش سنتی خود از متون دینی میباشند. زیرا بسیاری از اركان دموكراسی نه تنها تضادی با اسلام ندارد بلكه مطلوب نیز میباشند. هم امروز سؤالات زیادی در مقابل مجتهدان و پژوهشگران دینی وجود دارد كه باید قبل از اینكه جامعه، دچار بحران هویت شود پاسخ داده شوند. مجتهدان در بخش متغیرات دین باید با توجه به واقعیتهای زمانی و مكانی در آرای گذشتگان و فقه سنتی بازنگری كنند. زیرا به گفتهی محمد مجتهدشبستری «فقه سیاسی گذشته بستر عقلایی خود را از دست داده است»[8] و باید تجدید نظری اصولی در آن صورت گیرد. در چنین شرایطی است كه شاهد كمترین تنش در جامعه خواهیم بود و تمهیدات لازم برای برقراری و گسترش عدالت اجتماعی و مساوات فراهم خواهد شد كه در آن شرایط شاهد رفع ظلم، ستم، اجحاف و تبعیض باشیم. منابع: 1- قرضاوی دكتر یوسف، دین و سیاست. 2- بیات عبدالرسول، فرهنگ واژهها؛ با همكاری جمعی از نویسندگان- ص 270-271، چاپ اول 1381. 3- تانسی استیون، مقدمات سیاست؛ ترجمهی هرمز همایونپور، نشر نی، ص 256-257. 4- بشیریه حسین، آموزش دانش سیاسی، چاپ هشتم، نگاه